من یکی از رزمندگان سابق لشکر مقدس 14 امام حسین(ع) هستم. در ایام سالگرد عملیات کربلای 5 هستیم. وظیفه دیدم که خاطراتی از سردار شهید حاج حسین خرازی در این عملیات برایتان بازگو کنم.
به دلیل دو خاطره از سجدههای شکر حاج حسین در خلال عملیات (که دو نفر از دوستان شاهد آن بودند) و قبل از شهادت (که خود من شاهد آن بودم) شاید عنوان مطلب را بتوان «سجدههای عشق» گذاشت.
- عملیات «کربلای 5» در یکی از سختترین مناطق عملیاتی آغاز شد. بسیاری از محورهای عملیات در شب عملیات باز نشد و عملا طرحهای اولیه با مشکلات عدیدهای روبهرو شده بود. یکی از دوستان اطلاعات عملیات تعریف میکرد با حاج حسین در حال بررسی شرایط منطقه عملیاتی بودیم که به ما اطلاع دادند که یکی از محورهای مهم با رشادت نیروهای اسلام باز شد، حاج حسین به محض شنیدن این خبر بلافاصله سجاده خود را پهن و دو سجده شکر انجام داد.
- یکی دیگر از دوستان طرح و عملیات لشکر تعریف میکرد در حین درگیری شدید در حوالی نهر دوعیجی نیروهای اسلام موفق به تصرف مواضع مستحکم دشمن شدند. حاج حسین که نزدیک منطقه درگیری بود بلافاصله پس از این خبر از پیامپی فرماندهی خارج شد و سجاده خود را روی زمین پهن و دو سجده شکر انجام داد.
- سجده شکر سوم حاج حسین مربوط به چند ساعت قبل از شهادتش میباشد. دشمن برای بازپسگیری مواضع از دست رفته خود در مرحله سوم عملیات «کربلای 5» فشار خیلی زیادی به رزمندگان اسلام وارد میکرد. شرایط بسیار حساس بود. حتی دشمن در خلال شب نیز به پاتکهای خود ادامه میداد. از سوی دیگر نیروهای مهندسی رزمی لشکر تلاش زیادی را برای تحکیم مواضع رزمندگان انجام میدادند. حاج حسین یکی از مسئولان محورهای خود را برای پیشبرد امور در خط مقدم اعزام کرده بود. آن شب جلسه مهمی در مقر قرارگاه برگزار شده بود و شهید خرازی مسئول اطلاعات عملیات لشکر را در مقر فرماندهی نزدیک خط مقدم به جانشینی خود و برای هماهنگی گذارده بود. شرایط به حدی حساس بود که حاج حسین بارها از قرارگاه از طریق بی سیم جویای شرایط می شد. نیروهای مهندسی لشکر در سخت ترین شرایط زیر آتش شدید دشمن و فشار نیروهای دشمن اقدام به ارسال امکانات و تحکیم خط نمودند.الحمدالله آن شب خط تثبیت شد و یکی از دغدغه های مهم عملیات برطرف شد. حاج حسین حدود ساعت 4 صبح بلافاصله بعداز جلسه قرار گاه وارد سنگر فرماندهی نزدیک خط مقدم شد. حاج احمد موسوی مسئول اطلاعات عملیات گزارشی از اوضاع داد. حسین با شنیدن این اخبار بسیار خوشحال شد و بلافاصله سجاده خود را که همیشه همراهش بود روی زمین سنگر پهن کرد و دو سجده شکر انجام داد. حسین ساعت 11 همان روز در بیرون این سنگر دعوت حق را لبیک گفت و به آرزوی دیرینه خود رسید.
سجدههای حسین بهترین آموزه فرهنگ بیسجی است که منشأ کارهای خیر و نیک را تلاشهای شخصی نمیبیند بلکه آنها را عنایت حق میداند. راستی ما و به ویژه مسئولان، چقدر معتقد و ملتزم به این فرهنگ هستیم؟ کاری کنیم که شرمنده این عزیزان و مردم عزیزمان در این دنیا و در آخرت نباشیم.
ح- ترکیه
چند روز پیش کیهان گزارش جالبی چاپ کرده بود. خودتان بخوانید:
شاید باید زودتر از اینها سراغ او میرفتیم. کسی که تمامی مردم ایران از خردسالی او خاطرههایی به یاد میآورند. کسی که وقتی نامش برده میشد همه برای طول عمرش دعا میکردند و برای موفقیت روز افزون او نذر و نیاز. دو ساله که بود مادرش را که استاد کلاسهای آموزش قرآن بود همراهی میکرد و وقتی عموی او با اصرار فراوان از او تست گرفت فهمید باچه دریای استعدادی مواجه است. به همین راحتی در 5/2 سالگی استعدادش کشف شد. الان که حدود 14 سال از آن زمان میگذرد روبروی نوجوانی قرار گرفته ام که در لابه لای صفحات تاریخ گم نشد. قرار بود اول در جامعه القرآن همدیگر را ببینیم اما نشد و رفتیم به منزل دکتر! روی زمین نشستیم و با هم حرف زدیم. خبری از لوحها و هدایایی که از کشورها و نهادهای مختلف گرفته بود نبود، تنها یک قاب روی دیوار نشسته بود. از من استقبال میکند با همان لبخند دوران کودکی، وقتی از گذشته اش میپرسی آنقدر به نیکی از آن یاد میکند که گویی خودش هم زمان را درک نکرده است ؛ مثل ما و خیلی از مردم دیگر که وقتی او را میبینند به یادش نمی آورند. پایه 8 حوزه علمیه را میخواند و به گفته خودش هنوز خیلی از مسیر مانده که طی نکرده است. برای کسی که متولد 27 بهمن سال 69 است مطمئنا بخش عظیمی از راه طی نشده اما آنچه که او تا امروز پشت سر گذاشته هم کم نبوده... این گفتگو تقدیم به همه دانشجویان راه علم و معرفت.
¤ از کسی که بیش از ده سال از او خبر ندارید چه سؤالی میپرسید؟ دکتر کجا بودید؟
- به همه نسل سومیها و خوانندگان کیهان سلام عرض میکنم. جای خاصی نبودم. همین جا در شهر قم مشغول درس و بحث.
¤ الان اگر کسی شما را در کوچه و خیابان ببیند، میشناسد؟
- نه، نمی شناسند! چون بیشتر هنوز قیافه پنج یا شش سالگی من را در ذهن دارند و به نظرم اینطور بهتر است. در روایت آمده «در گمنامی راحتی است».
¤ حالا چه چیزهایی میخوانید؟
- از نظر مطالعه محدودیت خاصی ندارم اما گرایش من بیشتر به مطالعه کتب اخلاقی و دینی است.
¤ از برنامههای آموزشی تلویزیونی تان هم خبری نیست...
- خب بعد از مدتی که برنامه ریزی تحصیل من جدی تر شد زمان و فرصت کمتری دست میداد تا بتوانم در این گونه کارها شرکت کنم و کم کم از برنامههای کاری من به طور خودکار حذف شد.
¤ در این مدت خودتان هم تدریس میکردید؟
- بله بعضا تدریس هم داشته ام.
¤ این روشهای جدیدی که برای حفظ به وجود آمده در زمان خود شما هم بود، فکر میکنید در جامعه جواب میدهد؟
- اصول حفظ از قدیم تا به حال تغییر نکرده یا با قرائت و تکرار یا از طریق استماع و یا از طریق نوشتن اما روشهای تدریس و کلاسداری و شیوههای آموزشی تغییر کرده. این روشهای جدید بحمدلله بسیار کارآمدند و من با تمام احترامی که برای روشهای سنتی قائلم اما از روشهای جدید آموزشی استقبال میکنم.
¤ به فرزند خودتان چنین روشی پیشنهاد میکنید؟
- اگر شیوهها و روشهای بهتری در آن زمان ابداع شده باشد، حتما با آن شیوهها با فرزندم کار میکنم.
¤ بعضی معتقدند به کودکی شما کمی ظلم شده(!) چون آن زمان که باید برای شیطنت و بازیگوشی میگذاشتید بیشتر برای تحصیل و فراگرفتن قرآن صرف کردید. آغاز تحصیل از 5/2 سالگی خیلی توان میخواهد!
خیلی از مردم اینطوری فکر میکنند ولی اصلاً اینچنین نیست من در همان سن و سال شیطنت و تفریح خودم را داشتم، یادم میآید در یکی از برنامههایی که عده زیادی از خانمها هم حضور داشتند در حال اجرای برنامه بودم و در همان حالی که به سؤالات مطرح شده پاسخ میدادم با ماشین اسباب بازی که در دست داشتم بازی میکردم ـ به قول بچهها قام قام بازی ـ این اتفاق برای خیلی از آنها جالب بود در واقع باورشان نمی شد که من دارم پاسخ سؤالاتشان را میدهم و همزمان ماشین بازی ام را هم میکنم.
¤ این فاصلهای که از نظر ارتباط بین شما و مردم اتفاق افتاد خود خواسته بود یا اینکه عامل دیگری داشت؟
نمی دانم از کدام فاصله میگویید! زیرا من همیشه در میان مردم و با مردم بوده ام و حضور مستمر من در استانها و شهرهای مختلف و در جمعهای مردمی گواه این گفته است.
¤ نگاه مردم و مسئولین به شما چگونه بود؟ الان چگونه است؟ هنوز دیدارها وجود دارد؟
نگاه مردم و مسئولین همیشه نگاهی توأم با لطف و احترام بوده چون مردم ما قرآن کریم و ذریه پیامبر (ص) را گرامی میدارند و احترام به حافظ قرآن را احترام و بزرگداشت خداوند متعال میدانند.
¤ قرآن از نظر شما چه تعریفی دارد به عنوان یک نوجوان؟
فکر میکنم نگاه یک جوان به قرآن باید مانند نگاه او به عطر باشد، چطور وقتی از خانه خارج میشود خود را معطر میکند، همانطور برای معطر کردن روح خود باید با قرآن مأنوس باشد. باید قرآن در سینه اش باشد تا کم کم در گفتار و رفتارش تأثیر بگذارد. امام صادق(ع) مؤمنی را که اهل قرآن نیست به رطبی تشبیه کرده اند که گرچه شیرین است اما بویی ندارد، اما شیعهای که با قرآن است را تشبیه به ترنج کرده اند که هم مزه خوبی دارد و هم بوی خوبی.
¤ و فکر میکنید برای این زاویه دید کاری انجام شده؟
به نظر من در رابطه با قرآن کارهای ریشهای صورت نگرفته، فقط اکتفا کرده ایم به بعضی از کارهای کلیشهای در صدا و سیما و نمایشگاههای قرآنی در ماه مبارک رمضان، اگر چه تمام اینها در جای خود خوب است اما اصلاً کافی نیست و تا زمانی که مسئله قرآن سرلوحه برنامههای اصلی مسئولین و مردم قرار نگیرد قرآن کریم در دل جوانان مان رسوخ نخواهد کرد.
¤ یک سریالی در ماه مبارک رمضان از تلویزیون با محوریت قرآن کریم پخش شد (صاحبدلان) نظر شما در مورد فعالیتهای هنری از این دست که نگاه ارزشی به قرآن دارند چیست؟
ما وظیفه داریم از تمام ابزار ممکن برای معرفی قرآن و آوردن آن به صحنه زندگی مردم استفاده کنیم، یکی از ابزار مؤثر و پرمخاطب، پنجره سینما و تلویزیون است که سینمای مذهبی و دینی ما به عقیده من گامهای موفقی برداشته، اما نباید اینطور باشد که فقط در ماه رمضان شاهد چنین نگاهی و حرکتی باشیم، یکی از علائم آخرالزمان این است که «لایعبدون الله الا فی شهر رمضان» یعنی مردم آخرالزمان تنها در ماه مبارک رمضان خدا را عبارت میکنند!
¤ رادیو قرآن و شبکه قرآن به عنوان رسانهای دیداری و شنیداری کلام خدا ، تا چه حد توانسته اند این دغدغه شما را مرتفع کنند؟
به نظرم یکی از برکات نظام اسلامی ما همین رادیو معارف و صدا و سیمای قرآن است البته نباید طوری شود که شبکههای دیگر رادیویی و تلویزیونی از قرآن کریم بی نصیب بمانند مخصوصاً شبکه سه که شبکه جوان است.
¤ «اینترنت» به عنوان رسانهای جهانی چقدر میتواند کمک حال ما باشد؟
اینترنت به دلیل دارا بودن زبان مشترک در تمامی دنیا یکی از پلهای ارتباطی مناسب برای ترویج معارف دینی است. ما هم باید از این ابزار قدرتمند کمال استفاده را ببریم که البته این دیگر به خلاقیت و توانمندی ما برمی گردد تا چگونه از آن بهره بگیریم.
¤ به چه کسانی از نظرعلمی مدیون هستید؟
پدرم که به عنوان اولین استاد و راهنمای من بودند. حجت الاسلام غرویان به عنوان استاد منطق که درس لمعه را نیز نزد ایشان آموختم. حجت الاسلام سیداحمد خاتمی، و استاد پناهیان که علم خطابه را از ایشان فرا گرفتم.
¤ با سؤالات یک کلمهای نسل سومی موافقی؟
بله!
¤ دلتنگی؟
کسی که با قرآن باشد، هیچگاه دلتنگ نمی شود.
¤ نفس؟
باید مراقبش بود بویژه خانواده اماره اش.
¤ مرگ؟
برای انسانهای خوب پلی است که با عبور از آن به بهشت میرسند.
¤ گناه؟
آتشی که نزدیکی به آن هم بدجوری میسوزاند.
¤ روشنفکری دینی؟
بیداری.
¤ RAM 512
(با تعجب نگاه میکند) یک قسمت سخت افزاری از کامپیوتر.
¤ باورم نمی شد بدانید.
جدی!؟
¤ اینترنت؟
بهترین وسیله برای نشر اسلام.
¤ حوزه یا دانشگاه؟
هر دوانه
¤ منتظر؟
اهل کار و فعالیت.
¤ شهید؟
شمع.
¤ جشن پتو؟
خاطره زیبای جوانی.
¤ عشق؟
قلب مؤمن.
¤ آمریکا؟
کلکسیون بدیها.
¤انرژی هستهای؟
حق مسلم تمام ملتها.
¤ سیاست؟
عین دیانت.
¤ انتخابات مجلس خبرگان؟
سرنوشت ساز.
¤ رهبری؟
نائب الامام.
¤ هم مباحثه ای؟
دوست صمیمی.
¤ ان قلت؟
نصف علم.
¤ ورزش؟
لازم برای همه.
¤ فوتبال بازی میکنی یا تماشا میکنی؟
هر دو! هم بازی میکنم هم تماشا میکنم.
¤ پدر؟
اولین معلم و بهترین دوستم.
¤ خاطره شیرین قرآنی؟
در برنامه پرسش و پاسخ قرآنی که در عربستان و در جمع صدها وهابی داشتم، همه آنها را شکست دادم.
¤ خاطره غیرقرآنی؟
در هشت سالگی روزی با گروهی از بچهها به اردو رفته بودیم، صبح زود بعد از نماز در حالی که همه خواب بودند من با زغال صورت همه شان را سیاه کردم و آن پنجاه نفر هیچ وقت نفهمیدند که چه کسی آنها را سیاه کرده بود!!!
¤ خدا را شناختی؟
هنوز خودم را هم نشناخته ام!
¤ میزان و معیار زندگی؟
پیامبر اعظم(ص)
¤ موسیقی؟
گوش میکنم. (با خنده) اما از نوع قرآنی آن.
¤ آخرین کتابی که خواندی؟
اخلاق در قرآن از آیت الله مکارم شیرازی.
¤ شعر؟
می خوانم. اما نه به اندازهای که خیلیها میخوانند.
¤ گلستان سعدی؟
سومین کتابی که آن را خواندم و حفظ کردم.
¤ دیوان حافظ؟
از دولت قرآن پدید آمده.
¤ روزنامه؟
سر میزنم اما خواننده حرفهای و افراطی روزنامه نیستم.
¤ دکتر محمدحسین طباطبایی؟
مسکین ابن مسکین، اقل لخلیفه بل لا شی فی الحقیقه...
¤ بینش 10 سال پیش محمدحسین طباطبایی با الان چه تفاوتهایی دارد؟
هر چه میخوانم وجلوتر میروم خود را فقیرتر ونیازمندتر مییابم.
¤ «لایکلف الله نفساً الا وسعها»؟
به نظر من برای رسیدن به هدف و پیشرفت، باید وظیفه خودمان را بیش از توانی که داریم بدانیم.
¤ ممنون از این که به بچههای نسل سوم فرصت گفت و گو دادید؟
من هم از این که به من فرصت صحبت کردن دادید تشکر میکنم.