ویژه نامه ی "جنگ 33 روزه"
آخرین نبرد "آخر الزمان"
ویژه نامه ی عملیات "وعده ی صادق"
این پست تا یک ماه هر روز آپ خواهد شد.
مطالب هم از بالا به پایین چیده می شود.
دشمن قدرتمند و جرار
چهار شنبه ، ۲۱ تیر ۱۳۸۵
مصادف با ۱۶ جمادی الثانی ۱۴۲۷
مقارن با ۱۲ جولای ۲۰۰۶ میلادی
ساعت ۹ بامداد
بر و بچ حزب الله لبنان سیم خار دار های حایل بین لبنان و مناطق اشغالی لبنان رو می برن و داخل منطقه ی" شبعا" می شن و با گشتی های "تیپ ۵ پیاده " اسراییل درگیر می شن. تو این در گیری دو تا خودروی نظامی " از نوع "هامر" بوسیله ی حزب اللهی ها منفجر می شه و ۴ تا اسراییلی به درک سیاه واصل می شن. دو تا سرباز صهیونیست هم ، زنده گیر بچه های مقاومت اسلامی لبنان می افتن.
عکس پایینی ماله یکی از "هامر" های منفجر شده ی اسراییلیه که تجهیزات یکی از سربازای اسیر شده هم کنارش افتاده.
این هم چند دقیقه بعد از تموم شدن عملیات اسیر گیری که صهیونیست ها خودشون
رو رسوندن به صحنه ی درگیری و دیدن که جا تره و بچه نیست
عکس های پایینی هم ماله دو تا سرباز اسیر اسراییلیه. اسم این دوتا رو هم بدونید بد نیست: " الداد رگو" و "ایهود گلدواسر" . جفتشون هم اصلیت اروپایی دارن
یک ساعتی بعد از تموم شدن "عملیات وعده ی صادق" سید حسن نصر الله دبیر کل مشتی "حزب الله لبنان " یه مصاحبه ی مطبوعاتی برگزار می کنه و جزئیات عملیات و اهدافاون رو اعلام می کنه. بعدش هم می گه : "اگر همه ی دنیا جمع شوند تا این دو اسیر را از ما پس بگیرند نخواهند توانست. تنها راه بازگشت این دو اسیر به سرزمین های اشغالی فلسطین ، مذاکره ی غیر مستقیم و تبادل اسرا لبنانی با آن هاست"
این مصاحبه ی مطبوعاتی "سید حسن" به قدری خفن و غرور برانگیزه که چند تا از بهترین حالات ایشون رو از روی فیلم اون انتخاب کردم و براتون گذاشتم. حیف که عهد کردم خیلی مودب باشم وگرنه حق مطلب رو با چند تا عبارت ویژه ادا می کردم.
اینم عکس صفحه ی اول روزنامه ی اسراییلیه " یدیعوت آهارونوت " در روز ۱۲ جولای ۲۰۰۵(روز اجرای عملیات وعده ی صادق) که روش عکس ۸ تا سرباز اسراییلی رو که تو عملیات کشته شدن چاپ کرده.ترجمه ی تیتر اول روزنامه به فارسی می شه :
" جنگ"
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید(برو پایین)
اولین رزمنده شهید جنگ ۳۳ روزه
عکس بالا ماله اولین رزمنده ی حزب الله لبنانه که در جریان مقاومت علیه اسراییلی ها تو خاک لبنان ، بعد از یه نبرد جانانه به شهادت رسید. این شهید ، بچه ی منطقه ی "بنت جبیل" تو جنوب لبنانه که اسمش هم "هشام محمد بزی " ست . خدا روحش رو شاد کنه و تو روز قیامت از سفره ی شفاعتش بهره مند مون کنه.
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید(برو پایین)
اولین ضربه به سه تفنگدار نابغه !!!
این سه تا حضرت آقا رو که می شناسید. نوابغ سیاسی و نظامی صهیونیست که دستور شروع جنگ ۳۳ روزه رو صادر کردن : آقایون " عامیر پرتز" ، " ایهود اولمرت" و " "دان حالوتس" هستن . این سه تا بعد از کله پا شدن "آریل شارون"( معروف به "آریل بولدوزر") شدن همه کاره ی رژیم صهیونیستی.
اون روز ها آقایون خوشخیال فکر می کردن که می تونن چند روزه پرونده ی حزب الله رو ببندن و این افتخار رو به اسم خودشون ثبت کنن .
آقایان نابغه!!! انتظار داشتن کاری رو که "آریل شارون" با اون همه هارت و پورت و "باراک" و "نتانیاهو" با اون همه سابقه ی نظامی نتونسته بودن از پسش بر بیان ، تو ۱۰-۱۵ روز تموم کنن . آمریکا هم هی زیر گوششون می خوند که برید جلو ، نترسید ، حزب الله ضعیف شده ، حزب الله افتاده تو کار سیاسی و دیگه جنگندگی گذشته رو نداره ، تازه ما هم همه رقمه پشتتون هستیم ، اگه شما از این طرف کار حزب الله رو تموم کنید ما هم از اون طرف می ریزیم سر ایران و کار رو تموم می کنیم و خاورمیانه ی جدید با محوریت اسراییل شکل می گیره و... از این دست مزخرفات. این طوری شد که این سه تا بدبخت شیر شدن و به بهونه ی آزاد کردن ۲ تا اسیری که با چند ماه مذاکره ی دیپلماتیک می شد با اسرای لبنانی مبادلشون کرد جنگ همه جانبه ای رو شروع کردن. صهیونیست های با تجربه تر،از همون اول می دونستن که وقتی "سید حسن" حرفی بزنه ، پاش وایساده و همه ی دنیا هم نمی تونن با زور و گردن کلفتی اونو به زانو در بیارن. اما دور دست تازه به دوران رسیده هایی بود که می خواستن به هر قیمتی خودشون رو ثابت کنن و دست به شیرین کاری های بزرگ بزنن. اسراییل اسم عملیات نظامی خودش علیه لبنان رو گذاشت "راه دگرگونی" و جنگ رو با بمبارون تمام مناطقی که به نحوی با حزب الله ارتباط داشتن شروع کرد ، از دفتر سید حسن گرفته تا خونه ی اعضای سیاسی حزب الله تا دفاتر فرهنگی و اقتصادی اون و حتی خونه ها و مناطقی که سال ها بود از طرف حزب الله تخلیه شده و متروک بودن. بعد از ۲ روز بمبارون بی وقفه ، اسراییلی ها اعلام کردن که به احتمال قوی سید حسن نصرالله کشته شده . غروب همون روز(۲۳ تیر۱۳۸۵) سید حسن یه مصاحبه ی تلفنی با تلویزیون "المنار" انجام داد وبعد از این که کلی سه تفنگدار !!! اسراییلی رو به ریشخند گرفت ، به همه ی صهیونیست ها قول داد که به زودی می فهمن که چه احمق هایی به اونا حکومت می کنن. تو آخر مصاحبه سید حسن واسه این که نشون بده این مصاحبه مستقیمه و از قبل ضبط نشده ، یه شیرین کاری تاریخی و بی سابقه انجام داد که شاید دیگه نمونه ی اون رو نبینیم. سید حسن مصاحبه ی تلفنی خودش رو ای طوری تموم کرد:" اتفاقات غیر منتظره ای که قولش را به اسراییلی ها داده بودم از الان آغاز می شود. همین حالا یک ناوچه ی اسراییلی که در آب های مقابل بندر "صور" مستقر شده بود و اماکن و ابنیه و زیر سا خت های حیاتی لبنان را هدف قرار می داد ، توسط مجاهدان حزب الله هدف قرار گرفته و با سر نشینان آن در حال سوختن است و این تازه اول کار است و اتفاقات غیر منتظره ی بعدی در راه است "
همزمان با ادای این جملات ، شبکه ی" المنار" تصاویر مربوط به سوختن ناوچه ی اسراییلی رو به طور زنده پخش کرد و تقریبا همه ی تلویزیون های شناخته شده ی دنیا که در حال پخش زنده ی صحبت های سید حسن بودن این تصاویر رو در همه ی دنیا پخش کردن. مردم شهر " صور" هم با رفتن به ساحل یا پشت بوم خونه هاشون به صورت مستقیم سوختن ناوچه ی اسراییلی رو تماشا کردن (عجب حالی بردن بعد از دو روز بمبارون و مصیبت کشی ، خوش به حالشون).
گند کار بد جوری بالا اومده بود و کاریش هم نمی شد کرد. چند دقیقه ی بعد تلویزیون دولتی اسراییل به نقل از ستاد ارتش ، خبر انهدام ناوچه ی نیروی دریایی اسراییل رو تایید کرد. همچین حادثه ای از سال ۱۹۶۷ میلادی (۱۳۴۷شمسی) بی سابقه بود . اخرین کشتی جنگی اسراییلی در همین سال(۱۳۴۷شمسی) از بین رفته بود ، اون هم به وسیله ی نیروی دریایی ارتش مصر(قوی ترین ارتش عربی)، نه به وسیله ی یه سازمان چریکی ، اون هم تو کشور یه وجبی لبنان. آبرو ریزی خیلی ناجوری بود و قدرت نمایی بزرگی برای حزب الله محسوب می شد . اما کار از کار گذشته بود و سه تفنگدار اونقدر بی تدبیر و پپه بودن که به جای زودتر جمع کردن ماجرا ، به جنگ ادامه بدن و برای حزب الله رجز های عجیب و غریب بخونن که کارتون تا چند روز دیگه تمومه و...
زدن ناوچه ی جنگی اسراییل در ۲۳ تیر ۱۳۸۵ شمسی کار خیلی بزرگی بود . نیروی دریایی اسراییل تو حدود ۴۰ سال گذشته هیچ مزاحمی در آب های دریای مدیترانه نداشت و یکه بزن آب های منطقه حساب می شد. ارتش اسراییل چند ساعت بعد از عملیات دریایی حزب الله اعلام کرد که ناوچه ی منهدم شده از نوع "ساعر ۵" است که مدرن ترین ناوچه ی جنگی دنیا و ساخت آمریکا ست. ارتش اسراییل تو سال ۱۹۹۵ سه تا دونه از این ناوچه ها رو از آمریکا تحویل گرفته بود و با اون سه تا کل آب های شرقی در یای مدیترانه رو کنترل می کرد. واسه این که اهمیت این پیروزی حزب الله رو خوب بفهمید ، چند تا عکس جور وا جور از" ناوچه ی ساعر ۵" رو براتون گذاشتم و بعضی از قابلیت های اونو که پیدا کردم براتون نوشتم:
"ناوچه ی ساعر ۵" با طول ۸۶ متر و۱۲۰۰ تن وزن ، می تونه ۷۴۰۰ کیلومتر
به طور پیوسته روی آب حرکت کنه بدون اینکه واسه ی خودشو سر نشینا ش مشکلی پیش بیاد.
"ناوچه ی ساعر ۵" مسلح به موشک های آمریکایی "هارپون" (از نوع زمین به زمین ) با برد ۱۳۰ کیلو متره . عکس موشک "هارپون" ، همین عکس بالاییه.
"ناوچه ی ساعر ۵" توانایی حمل یه دونه هلی کوپتر رو با خدمه و تسلیحات اون داره که یه عکس هم با هلی کوپتر براتون گذاشتم همین پایین:
عکس پایینی ماله لحظه ی شلیک موشک از ساحل شهر "صور" به طرف ناوچه ی "ساعر۵" به وسیله بچه های حزب الله لبنانه . ناز شصت همه ی بچه های با صفای حضرت حیدر
اسراییلی ها هنوز توضیح ندادن که با این آفتابه و لگن هفت دستی که این "ناوچه" داره چطوری یه گروه چریکی تونسته به این راحتی ذرت اونو قمسور کنه .
ارتش اسراییل اعلام کرد که از مجموع ۶۴ تا سرباز که سوار "ساعر ۵" بودن ، ۴ نفر به درک واصل شدن که عکس ۳ تاشون رو این پایین گذاشتم. عکس چهارمیشون رو هنوز پیدا نکردم . اگه تو این چند روز چیزی دستم رو گرفت ، براتون می ذارم ، اگر هم که پیدا نشد ، به درک سیاه. خدا هر ۴ تاشون رو لعنت کنه. کلی از زن و بچه های بی گناه رو تو شهر "صور" همین گور به گور شده ها تیکه تیکه کردن.
درمیان نبردهای زمینی جنگ ۳۳ روزه جنگ در ۳ منطقه از همه جا شدید تر و برای اسراییلی ها مرگبارتر بود : نبرد در "مارون الراس" ، نبرد در "بنت جبیل" و "نبرد در" وادی الحجیر" که می شود آن را سنگین ترین نبرد چریک های حزب الله با ارتش صهیونیستی دانست.
«در گیری مارون الراس» در بین درگیری های جنگ 33 روزه؛ به سنگینی «درگیری وادی الحجیر» نبود؛ نه از حیث مدت یا وسعت جغرافیایی درگیری، نه از نظر خسارتهای انسانی كه مقاومت به اسرائیلی ها وارد كرد و نه خصوصاً، به لحاظ تعداد تانكهایی كه منهدم شدند.
شكست در درگیری مارون الراس – كه اولین رویارویی زمینی در داخل اراضی لبنان و به فاصله چند متر از مركز فرماندهی اسرائیل در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین محسوب می شد – مانند صاعقه ای بر روحیه سربازان اسرائیلی فرود آمد و حالتی از بحت و ناباوری را در فرماندهان آنان ایجاد كرد و ارتش اسرائیل، با بخشی از آتشی كه نیروهای مقاومت برای آنان آماده كرده بودند آشنا شدند.
به گزارش روزنامه السفير لبنان، شرایط جنگ، این توهم را برای اسرائیلی ها ایجاد كرده بود كه حزب اللهی ها در اعماق جبهه مستقر هستند در حالی كه مقاومین تنها چند متر با مرز فاصله داشتند. نیروهای ارتش اسرائیل توقع نداشتند كه دشمن در زمینهایی كه آنان اشغال كرده بودند حتی در آن تمركز یافته و پایگاه نظامی خود حتي «مركز فرماندهی شمال» را در آن بنا كرده بودند انتظار آنان را بكشد؛ بلكه تصور می كردند بمجرد حركت تانكهای آنها به سمت شمال (جنوب لبنان) این منطقه خالی از هر عنصر انساني غير اسرائيلي شود.
روستای "مارون الراس" – با ارتفاع 917 متر از سطح دریا – موقعیت استراتژیك بسیار مهمی دارد. در یك سوی آن «جلیل» و روستاهای آن در فلسطین قرار دارد و در دیگر سو «بنت جبیل»، «عتيرون»، «یارون» و دیگر نقاط جنوب لبنان گسترده شده است. این موقعیت به هر كس كه بر آن تسلط داشته باشد سیطره كامل به این مناطق مسكونی را می بخشد ضمن آنكه اگر اسرائیل بر آن دست می یافت می توانست مانع از دسترسی مستقیم نیروهای مقاومت به شهركهای صهیونیستی شود كه بر دامنه آن قرار دارند. اضافه بر تمام اینها، مارون اهمیت دیگری هم دارد: خط مقدم لبنان با فلسطین اشغالی است.
در هشتمین روز تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان – در تابستان 2006 – هنگامی كه نیروهای اسرائیلی از شهرك صهیونیست نشین «افیفیم» واقع در جلیل، برای انجام مأموریتی كه آنرا «ساده» می پنداشتند خارج شدند، پایان دادن به موشك باران این شهرك و نیز شهرك های زنجیره ای اطراف آن را هدف گرفته بودند.
آنان به سوی «جل الدیر» در مارون الراس حركت كردند؛ منطقه ای كه فاصله بسیار كمی با پایگاه نظامی اسرائیل و مركز فرماندهی شمال فلسطین اشغالی دارد و به دلیل شرایط طبیعت آن، معبری صعب العبور و نوعی پناهگاه طبیعی محسوب می شود.
«ابو حیدر» یكی از مردان مقاومت، داستان اولین رویارویی زمینی با اسرائیل را كه به فاجعه ای برای آنان و عزل تعداد زیادی از افسران ارتش اسرائیل انجامید را اینچنین تعریف می كند:
صهیونیست ها این بار هم شگرد همیشگی خود را به كار بستند و قبل از گسیل نیروها، زمینه را با بارش آتشی سنگین آماده كردند؛ «جبل الباط»، «جل الدیر» و «جنگل مارون» را بمباران كردند و به خیال خود مسیر عبورشان كه حدود یك كیلومتر می شد را پاكسازی كردند … در حالی كه نیروهای مقاومت در پناهگاههای خود ورود آنان را انتظار می كشیدند...
پس از حمله هوایی، نیروی زمینی حركت خود را شروع كرد... تا اینكه به كمین نیروهای مقاومت نزدیك شد … در اين هنگام از مقر فرماندهي حزب الله دستور رسید كه: «فقط یكی از این نیروها وارد عمل شود» … و وی جنگ را آغاز كرد در حالیكه اسرائیلی ها را در فاصله دو تا پنج متری خود به دام انداخته بود.
وی از این فاصله نزدیك اولین سرباز اسرائیلی را با اسلحه اش – مسلسل كلاشینكف – هدف قرار داد وبه خاك انداخت... اسرائیلی ها كه بشدت غافلگیر شده بودند بدون اینكه بدانند از كجا مورد هجوم قرار گرفته اند شروع به شلیك به اطراف خود كردند...
چند دقیقه ای گذشت تا دوباره به رزمنده مقاومت دستور رسید كه از اوضاع اسرائیلی ها كسب اطلاع كند. پس وی به جایی برگشت كه سرباز بخت برگشته اسرائیلی را هدف قرار داده بود و مشاهده كرد كه سه نفر از همقطاران او در حال كشیدن وی به سمت عقب هستند؛ رزمنده بهترين كار ممكن، كه آسان ترين كار هم بود را انتخاب كرد: هر سه نفر را درو كرد و به پناهگاه خود برگشت...
اسرائیلی ها انواع و اقسام سلاح هایشان را بی هدف به كار انداختند اما پس از اینكه پی به بی فایده بودن این كار بردند، سكوت بر منطقه حاكم شد. تا این لحظه گروه مقاومت مستقر در "جل الدیر" وارد معركه نشده بود و همان یك رزمنده بود كه بتنهایی جبهه شمالی را كن فیكون نموده و چهار اسرائیلی را درو كرده بود و بسلامت به مكان خود بازگشته بود.
نتیجه اینكه: تمامی واحد مسلح اسرائیلی كه با دبدبه و كبكبه قصد تصرف بی دغدغه "مارون الراس "را داشت عقب نشسته بود و رزمنده ای كه باعث این عقب نشینی مفتضحانه بود در بازگشت دوباره اش به مكان درگیری با پنج كوله پشتی جنگی مواجه شد و مطابق دستور، آنها را به غنیمت برداشت و به كمینگاه خود بازگشت.
كسانی كه چندي بعد در روزنامه های صهیونیستی خواندند كه چگونه سربازان اسرائیلی، از ناراحتی این شكست خود را پشت لانه مرغ و خروس ها در شهرك افیفیم پنهان كردند و بر سرنوشت دوستانشان كه تنها چند متر پس از گذر از مرز لبنان به خاك و خون كشیده شده بودند می گریستند، به مخیله شان خطور نمی كرد كه یك «رزمندهء تنها» تمام آن كارها را كرده باشد؛ اما فقط چند ساعت وقت لازم بود تا «شبكه المنار» غنایمی را كه این رزمنده از سربازان تار و مار شده اسرائیلی به چنگ آورده و – علیرغم آتش سنگین دشمن – آنها را به پشت جبهه رسانده بود را بر صحفه تلویزیون به جهانیان نشان دهد.
با این حال چند روز بعد ، بالاخره "مارون الراس" سقوط كرد ؛ اما اینگونه بود كه یك حزب اللهی تنها، با قدرت ایمان و ذكاوت مجاهدانهء خويش، توانست اشك یك لشگر تا بن دندان مسلح را درآورد و باعث عزل افسران متعدد اسرائیلی گردد.
این روزها اسرائیل در واقع در خطرناك ترین دوران تاریخ رژیم صهیونیستی به سر می برد. آن ۲۲ موشك اسكاد كه زمانی صدام حسین به سوی تل آویو شلیك كرد در مقایسه با روزانه ۱۵۰ موشك كاتیوشایی و با توجه به قدرت تخریبی و برد این موشك ها كه این روز ها از خاك لبنان و توسط حزب الله بر شهر های اسرائیل باریدن گرفته است، یك بازیچه به شمار می آید. البته این موشك ها هنوز به تل آویو نرسیده اند اما خطر آنها حداقل از جنبه های ذهنی و روانی بر فضای این شهر نیز سایه افكنده است: این مسئله در جای جای تل آویو و به دلیل وجود بی شمار تابلو هایی كه نشان دهنده مسیر رسیدن به پناهگاه ها است حس می شود و از آن گذشته آگهی های ترحیم و تسلیت برای كشته شدگان اسرائیلی كه در روزنامه جروزالم پست چاپ می شود نیز اتمسفر جنگ را به تل آویو هم كشانده است. اما ظاهرا مقامات تل آویو قصد دارند به هر صورت ممكن احساس امنیت را به ساكنان این شهر تزریق كنند. این روز ها در همه رستوران ها و اماكن عمومی تل آویو از تلویزیون و رادیو لاینقطع صدای ساز و آواز بلند است. مردمی هم كه در این مكان ها جمع می شوند با این سر و صدا همراهی می كنند و فقط به هنگام پخش اخبار موقتا ساكت می شوند و بلافاصله پس از پایان خبر ها آن خوش خیالی دروغین شروع می شود. این مردم گویی می خواهند با این شادی های ظاهری فكر خود را از واقعیت تهدیدكننده و چه بسا محتوم منحرف كنند.
اما برخلاف تل آویو در بیت المقدس و به ویژه بر مسجدالاقصی سكوتی بس آزاردهنده سنگینی می كند. زیرا دولت اسرائیل به بهانه مسائل امنیتی این محل مقدس و مهم مسلمانان را عملا تعطیل كرده است. به عقیده مقامات اسرائیلی به اصطلاح در انزوا قرار دادن این مكان مقدس جهانی از تاثیر شگرف آن بر افكار عمومی جهان می كاهد و رفته رفته آن مركزیت مهم را از این مكان سلب می كند. بدین ترتیب شهر بیت المقدس كه همواره نامش با مدارا همراه بوده است و همواره در گذشته های نه چندان دور یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در آن به آرامی و صلح در كنار یكدیگر می زیسته اند، چندان از آن ویژگی همیشگی برخوردار نیست. بخش قدیمی بیت المقدس ظاهرا به سه كهكشان متفاوت تقسیم شده است. اصولا این به اصطلاح آرامش موجود در اسرائیل، امری فریب دهنده و گمراه كننده است. این سكوت در واقع همان وحشتی است كه در سال های اخیر و در ابعادی جدید و حال در جنگی روزبه روز گسترده تر، به سراغ اسرائیل آمده است. بسیاری بر این عقیده اند كه این جنگ ناگهان همچون بلایی آسمانی بر اسرائیل نازل شد و جالب آنكه سازمان جاسوسی موساد با آن همه ادعاهایش مبنی بر آنكه تكان هر برگی را در فلسطین و لبنان زیر نظر دارد، هیچ اطلاعی از حملات موشكی حزب الله نداشته است.
بسیاری از مردم اسرائیل این اتهام را متوجه دولت و مقام های امنیتی خود می كنند كه شش سال تمام حزب الله در جنوب لبنان مشغول حفر تونل و استقرار موشك بوده و حكومت آنها از این مسائل خبر نداشته است. حتی دولت لبنان هم شاهد این فعالیت ها بود جالب آنكه چه كسی می توانست تصور كند كه سنی ها و شیعیان كه در خاك عراق با یكدیگر جنگ می كنند، در لبنان دوش به دوش هم بر علیه اسرائیل بجنگند
ایدئولوژی صهیونیسم یعنی همان پدیده ای كه حزب الله برای مبارزه با آن به همراه مردم لبنان می جنگد، دیگر چندان كارایی ندارد. حزب الله عقیده دارد كه جنگ موسوم به جنگ با تروریسم حداقل در لبنان چیزی جز به خاك و خون كشیدن افراد غیرنظامی و كودكان توسط اسرائیل حاصلی ندارد و همین كشتارها است كه امروز فریاد اعتراض افكار عمومی جهان را بلند كرده است.
علاوه بر آن اسرائیل این روزها چه از نظر سیاسی و چه از نظر نظامی در لبنان كاملا ناشیانه و خام دستانه عمل می كند. با این حال دولت اولمرت با آگاهی به اینكه شارون سال های سال به خاطر حمله به لبنان مورد سرزنش بود نمی خواهد بیش از این خود را در این بدنامی جدید غرق كند. دنیا شاهد آن است كه بندری چون حیفا در این روزها و با وجود سالم ماندن زیرساخت هایش، از سكنه خالی شده است. هركدام از ساكنان حیفا درصورت امكان، فرار از این شهر به سوی جنوب و مركز اسرائیل و زندگی در كنار اقوامشان در آن مناطق را به ماندن در حیفا ترجیح می دهد. بنا به گزارش های موثق، تا به امروز حدود سیصدهزار اسرائیلی به دلیل حملات موشكی حزب الله فرار را بر قرار ترجیح داده اند و جالب آنكه این مسئله تا به حال در هیچ یك از گزارش های خبری نیامده است. این تعداد فراری و پناه جو تا به حال در اسرائیل سابقه نداشته است. البته شاید دلیل عدم توجه رسانه های بین المللی نسبت به این مسئله این باشد كه وضعیت فراریان و پناه جویان اسرائیلی برخلاف وضعیت مردم بی پناه لبنان، فاجعه بار نیست. اینكه در نیویورك یا بروكسل چه راه حل عاجلی برای جنگ فعلی در نظر گرفته شود، بی تردید برای یافتن كلید و جواب این معمای پیچیده و پیدا كردن راه حلی اساسی كفایت نمی كند. اسرائیلی ها هراس از آن دارند كه شاید این جنگ تازه نقطه آغاز فاجعه باشد و در مقابل این رزمندگان حزب الله و فلسطین هستند كه از این آغاز خشنود به نظر می رسند. بدین صورت جنگی كه چهارمین هفته خود را پشت سر می گذارد، می رود تا تبدیل به معمایی پیچیده شود.
جناب رفیق حریری که یکی از میلیاردر های معروف دنیا بود و تو مملکت خودش هم اصلی ترین مهره ی اقتصادی محسوب می شد و از همین راه هم به یکی از مهمترین مهره های سیاسی لبنان تبدیل شده بود. این آقای خر پول از متحد های عربستان تو خاور میانه محیوب می شد. از قدیم و ندیم عربستان و سوریه ، آبشون با هم تو یه جوب نمی رفت و به همین دلیل جناب حریری هم که سر و تهش رو می زدی ، یه پاش تو عربستان بود و رفیق فابریک ملک عبد الله و شاه فهد لعنتی هم بود دل خوشی از سوریه نداشت و با تیر و طایفه ی "حافظ اسد" میونه ی خوبی نداشت.
چون حزب الله در لبنان یکی از متحد های وفادار سوریه به حساب می اومد ، جناب حریری هم گاه گداری پرش به پر حزب الله گیر می کرد و یه تیپ هم می زدن اما با هوشیاری حزب الله ، همیشه ماجرا به آرومی حل و فصل می شد. "حریری" هم آدم بی شعوری نبود و خوب می دونست که همین حزب الله تو روزای خطر که نه عربستان و نه سوریه به درد نمی خورن ، تنها عامل تو لبنانه که می شه روش حساب کرد تا مسیحی ها و اسراییلی ها پوست همه ی مسلمون ها ( اعم از شیعه و سنی رو ) پر از کاه نکنن. واسه همین "حریری" هم نمی ذاشت کار به جا های باریک بکشه و همیشه حد و حدود خودش رو رعایت می کرد.
با این همه بعد از عقب نشینی اسراییل از جنوب لبنان تو سال 2000 ، که همه خیال می کردن دوره ی جنگ و خونریزی و تجاوز های هر روزه ی اسراییل تموم شده ، امثال حریری هم به هوس افتادن که یه جورایی روی رقبای قدیمی خودشون یعنی سوریه و حزب الله رو کم کنن و جا پای خودشون رو تو صحنه ی سیاسی لبنان محکم تر کنن. اما باز هم حزب الله با ظرافت های ویژه ی خودش محاسبه ها رو به هم ریخت و کاری کرد که " رفیق حریری " هم کوتاه بیاد و حاضر بشه با هاش کنا بیاد.
درست وقتی که این جناب " حریری" بعد از مدت ها اختلاف با حزب الله داشت با سید حسن نصر الله به توافق هایی می رسید یه دفعه با یه بمب قوی دخلش رو آوردن. ترور حریری چنان خر تو خری تو لبنان به پا کرد که چیزی نمونده بود دوباره جنگ داخلی راه بیفته و طایفه های لبنان به با مسلسل و توپ و تانک و حتی تبر و ساطور به جون هم بیفتن و حمام خون راه بندازن.
رقبای حزب الله که فرصت رو مناسب می دیدن پیراهن عثمان " ترور حریری" رو علم کردن و سوریه و دوستان سوریه رو متهم کردن که شما " حریری" رو کشتید و باید محاکمه بشد. برنامه این بود که سر پیدا کردن قاتل حریری جنگ داخلی راه می افته و به بهاونه ی پاسداری از صلح و حمایت از طایفه های لبنانی ، خارجی ها تو لبنان دخالت می کنن و جنگ بالا می گیره و این وسط ، سوریه و از همه مهم تر "حزب الله" ضربه ی کشنده ای می خورن و متحدین آمریکا و اسراییل افسار لبنان رو به دست می گیرن و ... حال و حول.
همچین جنگی قبلا چند بار تو لبنان راه افتاده که هر دفعه سر هزاران نفر رو به باد داده عمده ی اون ها هم زن و بچه ها بودن. هنوز قسمت های قابل توجهی از لبنان خرابی های جنگ های داخلی دیده می شه. لابد می دونید که داخل کشور بند انگشتی و نقلی ای مثل لبنان 18 تا طایفه ی فعال وجود داره. درسته که بزرگ ترین طایفه ی لبنان رو شیعه ها تشکیل می دن اما تا 20 سال پیش مظلوم ترین و بد بخت ترین آدمای این کشور هم جزو طایفه ی شیعه بودن. سنی ها رو که همسایه های سنی مذهب ، مخصوصا سوریه حمایت می کردن و مسیحی ها هم که زیر بلیط اروپا و خصوصا فرانسه و ایتالیا بودن(حتما می دونید که لبنان از راه دریای مدیترانه با ارو÷ا و دنیای مسیحیت همسایه ست) . این وسط فقط شیعه ها یتیم بودن که از چپ و راست و پایین و بالا تو محاصره ی رقبای قدیمی شون بودن و مهم ترین حامی شیعه های دنیا یعنی ایران ، هم ازشن دور بود ، هم حکومتش نوکر آمریکا و اسراییل بود. القصه... انقلاب اسلامی ایران تا حدود زیادی مشکل بی پشت و پناه بودن شیعه های لبنان رو حل کرد و از همه مهمتر این که کلی بهشون روحیه و اعنماد به نفس داد.
امروز شیعیان لبنان دیگه یه اقلیت فقیر و سرتا پا غرق فقر و نکبت نیستن . امروز اونا اکثریت قدرتمند و اصلی ترین طایفه ی لبنان هستن که توتعیین سرنوشت لبنان حرف اول رو می زنن .
طبیعیه که همچین پیشرفت و جایگاه بی نظیری از چشم رقیب ها و حسودا پنهون نمی مونه و اونا رو به دست و ÷ا می ندازه. به نظر صاحب این قلم کل بلوای ترور رفیق حریری و شلوغ بازی های بعد از اون واسه زمین زدن شیعه ها بود و بس. اون هم واسه این که مهم ترین و تشکیلات شیعان لبنان یعنی " حزب الله لبنان" مهم ترین و قدرت مند ترین دشمن اسراییل شده بود و لبنان رو از حیاط خلوت اسراییل به کشتار گاه کماندو های صهیونیست تبدیل کرده بود. حالا که اسراییل حریف این قدرت جدید تو لبنان نمی شد بهترین راه این بود که بعضی از خود لبنانی ها رو بفرستن سر وقتش تا از پشت بهش خنجر بزنن و شرش رو از سر اسراییلی ها کم کنن
بر نامه های مختلفی برای راه انداختن جنگ داخلی تو لبنان اجرا شد اما حزب الله با زرنگی خاص شیعه ها هر دفعه موفق شد جا خالی بده و کاسه کوزه ی آمریکا و اسراییل و پاچه خوار های اونا رو به هم بزنه. اما توطئه ی ترور "حریری " خیلی حساب شده طراحی شده بود و این دفعه کار به جایی رسید که سوریه مجبور شد برای آروم کردن سر و صدای طرف دارای " حریری" بعد از 17-18 سال مجبور شد ارتش خودش رو از لبنان بیرون ببره. آمریکا یی ها و اسراییلی ها و ایضا پاچه خوار های اونا فکر می کردن که حزب الله بون حضور سوریه در برابر فشار ها و نقشه های اونا طاقت نمی اره و دیر یا زود با یه ضربه ی فنی حساب شده دخلش میاد.
برنامه این بود که بعد از ترور " حریری" ، همه تقصیر ها رو بندازن گردن سوریه و بگن چون " حریری" میونه ی خوبی با سوریه نداشته ، اونا هم سرش رو زیر آب کردن. طبق نقشه حزب الله یا با بیرون رفتن سوریه مخالفت می کرد که رو در روی افکار عمومی جهان عرب و اهل سنت قرار می گرفت و حسابی تضعیف می شد یا مسئله رو قبول می کرد و با بیرون رفتن سوریه که متحد مهم حزب الله محسوب می شد ، باز هم کلی زیر پا ش خالی می شد.
اگه بگیم که حزب الله حسابی به زحمت نیفتاد، قطعا دروغ گفتیم اما دست حضرت حیدر از آستین پسر رشید پیغمبر ، "سید حسن نصر الله" بیرون اومد و نقشه ها رو به هم زد. البته سید حسن خیلی زحمت کشید تا اوضاع رو دوباره رو به راه کنه. سید حسن اون قدر تو به هم زدن برنامه های دشمن هاش مهارت نشون داد که حسابی اونا رو عصبی کرد و وقتی که از به زانو در آوردن حزب الله به روش های دیپلماتیک و نرم یا به قول خودشون "مخملی" نا امید شدن ، رسما برای حزب الله اسلحه کشیدن تا به زور از پا درش بیارن. جنگ 33 روزه قرا بود کاری رو که توطئه ی ترور " رفیق حریری" نتونست تمومش کنه ، به آخر برسونه و اسراییل رو از کابوس خطر ناک ترین هم سایه ی خودش خلاص کنه. خیال حضرات آمریکایی ، اسراییلی و طفیلی های اونا این بود که این دفعه بدون حضور سوریه خیلی شکننده شده و راحت می شه سر و تهش رو به هم دوخت ، اما والله خیر الماکرین".
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
ضیافت مرگ در "کفر جلعاد"
اين نامه توسط «الهام قدوح» دختری از خاک لبنان نوشته شده است
بسم الله الرحمن الرحيم.
امام خمينى(ره) راهى را در برابر امت اسلامى قرار داد كه شبيه به درختى است كه ريشهاش در زمين و شاخههايش در آسمان است. شاخههايى سبز كه زيباتر، نرمتر و لطيفتر از آن وجود ندارد. شاخههايى كه به خانوادهها آرامش مىبخشد. قلمم ناتوان است از شكر پروردگار و از توصيف احساساتم نسبت به اين مرد بزرگ و بىنظير. نسبت به اين انقلاب عليه خوارى و ذلت و هرآنچه انسان را در برابر غير خدا تسليم مىسازد. اين انقلاب كه باعث تقويت دين اسلام و تمام پيروان اديان و كتابهاى آسمانى شد. اين دين عظيم كه براى همه موجودات جهان آمد و عظمتش با فرستاده شدن حضرت محمد(ص) بيش از پيش آشكار شد. دينى كه كراماتش با امامان(ع) از حضرت فاطمه (س)، حضرت على(ع) تا اما عصر و منجى عالم بشريت حضرت مهدى(عج) آشكار شد.
مهدى آن ذريه صالح كه به همه مشكلات و رنجهاى بشريت پايان خواهد داد و انشاءالله از شيعيان و انصارش باشيم و خداوند بر ما منت گذارد با شفاعت پيامبر گرامى اسلام(ص) و درك اما حجت(عج) و از تمام توهينكنندگان و دشمنانش انتقام گيرد. خداوندا هرگز ما را از شركاى كفر، قاتلان بىگناهان و انصار ظالمان قرار نده (محمد رسول الله و الذين آمنوا معه اشداء على الكفار رحماء فيما بينهم). به هر حال جنگ ژوئيه 2006 جنگ كرامات و معنويات و بهترين دليل بر حقانيت اسلام بود كه باعث شد بيشتر به وطن و طوايف مردم وطن عشق بورزيم و به مقاومت بيش از گذشته تمسك جوييم. ما به فضل پروردگار در مسير امام خمينى(ره) و حضرت امام خامنهاى باقى خواهيم ماند و گوش به فرمان سيد حسن نصرالله خواهيم بود و از خداوند متعال مىخواهيم ما را در اين مسير ثابت قدم نموده و به ما صبر و نصر و هر آنچه خود مىخواهد، ارزانى دارد.
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
اول اینکه ولادت مولود کعبه و سردار خیبر شکن آسمان و زمین بر همه مبارک باشه.
بعدش هم اینکه این دفعه چند تا عکس خوب از رزمنده های اسراییلی براتون گذاشتم . برخلاف همه ی تبلیغات چی ها یا اکثر اون ها من معتقدم که واسه نشون دادن قدرت جبهه ی خودی ، باید قدرت دشمن رو خوب نشون داد تا قشنگ بشه مقایسه کرد و پیروزی خودی ها کاملا خودش رو نشون بده. اسراییلی ها به ادعای خودشون و متحد ها و ارباب هاشون ، پنجمین ارتش قدرتمند دنیا رو دارن. تو این طبقه بندی آمریکا اوله، انگلیس دومه ، فرانسه سومه، روسیه چهارمه و اسراییل پنجمه.
این که معیار و ملاک این طبقه بندی چیه و چقدر درسته ، بمونه واسه بعد. اما به هر حال اسراییلی ها واسه اثبات این ادعا و پز دادن دلایلی دارن و مثلا می گن که ما تونستیم تو چهار تا جنگ تموم عیار ، ارتش ۴-۵ تا کشور بزرگ عربی رو شکست بدیم. البته این که ارتش های مصر و سوریه و اردن و عراق همیشه از ارتش اسراییل شکست خوردن حرفی توش نیست اما باید دید اساسا این کشور ها ارتش درست حسابی داشتن و یا تجربه ی جنگ واقعی داشتن یا اصلا نیت جنگ مردونه با اسراییل تو سرشون بوده یا نه. راجه به همه ی این موارد حرف زیاده که بازم بمونه واسه بعد. مخلص کلام اینکه بر و بچ حزب الله این ارتش جرار و پر ادعا رو ۳۳ روز مشغول خودشون کردن و آخرش هم اگه اربابا به دادشون نمی رسیدن ، معلوم نبود بتونن آبروی خودشون رو حفظ کنن، هرچند که حالا هم آبروی زیادی براشون باقی نمونده. فعلا برد تو کف عکسا تا بعد بازم درباره ی این موضوع خدمتتون برسم:
اينا تانك هاي ميركاواي اسراييلي هستن كه با تريلر هاي مخصوص(يا به قول ارتشي هاي خودمون"خشايار") داره منتقل مي شه به جبهه ي جنوب لبنان. البته بهتره بگيم اينا لقمه هاي چرب و چيلي واحد هاي ضد زره حزب الله هستن كه دارن منتقل مي شن به شكارگاه. لابد مي دونيد كه تانك ميركاوا طبق ادعاي حضرات بعد از تانك "آبراهام" قويترين تانك دنياست.البته تانك آبراهام هم تحفه اي نيست و عراقا ها چند فقره خدمتش رسيدن.
ببين چقدر آشغال ريختن رو زمين. اين آشغالا همش پوكه هاي گلوله ي توپ و بسته بندي هاي اوناس. محتويات اين آت و آشغالا همش ريخته رو سر زن و بچه ي بي دفاع روستاهاي جنوب لبنان.
اين يارو داره ماسوره ي گلوله هاي توپ رو باز مي كنه. كلاه يهودي خودشم گذاشته كه ثوابش بيشتر بشه. تو اين يهودي ها هم "حزب اليهوه" پيدا مي شه!!
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
توشه ی یک مجاهد
عکس پایینی رو اسراییلی ها گرفتن. این عکس محتویات کوله ی همراه یکی از بر و بچ حزب الله رو نشون می ده که بعد از شهادت یا اسارت صاحبش ، افتاده دست اسراییلی ها. شاید هم صاحب کوله اون رو تو یکی از سنگرایی که افتاد د ست اسراییلی ها جا گذاشته باشه. به هر حال اون چیزایی که من توی وسایل تشخیص دادم از این قراره:
مسواک(قابل توجه حضراتی که با مسواک قهرن)-خمیر دندون - پیچ گشتی چهار سو(احتمالا طرف از بچه های فنی یگان موشکی یا مسوول تاسیسات هسته ی مقاومت خودشون بوده)-دریل شارژی(همون مته برقی خودمون با باتری شارژی)-چراغ قوه- باتری های قلمی(برای چراغ قوه)-یک دست لباس رزم-یک عدد خشاب اسلحه ی کلاشینکوف-قرآن کیفی-یک جلد مفاتیح الجنان-یک عدد عکس شهید "صلاح غندور"-کتابی درباره ی سرداران شهید مقاومت اسلامی-مدارک شناسایی-کیف بغلی-یک عدد کروکی(این فقره رو حدس زدم ، چون محتویات کاغذه معلوم نیست).
اینا همه ی اون چیزیه که یه مجاهد با خودش داسته یا گذاشته بوده کنار تا به موقع اش از اونا استفاده کنه(صرف نظر از یک قبضه سلاح انفرادی).
خیلی دوست داشتم یه عکس به همین کاملی هم از ادوات و تجهیزات همراه یکی از این کماند وهای تیپ"گولانی"هم داشتم و براتون می ذاشتم تا با هم مقایسه کنید. تیپ"گولانی" که مهمترین واحد کماندویی اسراییله تو " بنت جبیل" متر به متر با بر و بچ حزب الله جنگیدن و آخرش هم مادرشون به عزاشون نشست.
اینطوری هاس داداش من!
راستی ! تو واسه روز امتحانت چی آماده کردی داداش؟
آره! منظورم همون محرمیه که قراره بیاد تا هنگامه ی امتحانت میسر بگرده!
بالاخره نگفتی این محرم شما کی میرسه ها!!
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
همه ی خانواده ی سید عادل
روز دوم جنگ ۳۳ روزه بود که همه ی رسانه های عربی دنیا اعلام کردن که۱۱ نفر از اعضای یه خانواده ی لبنانی تو بمبارن های اسراییلی ها یه جا کشته شدن. قیلم های پیدا کردن اجساد اونا هم تا چند روز لز تمام تلویزیون های دنیا(به جزاونایی که خیلی غلظت صهیونیستی شون بالا بود مثل بی.بی.سی یا سی.ان.ان ) پخش کردن و تصویر جسد یکی از این شهدا که یه دختر ۶-۷ ساله بود هنوز هم جزو یکی از معروف ترین اسناد تصویری جنگ لبنانه. این شهدا همه اعضای خانواده ی "حجت الاسلام والمسلمین سیدعادل محمد عکاش"بودن. تو بمبارون روستای "دویر" این حاج آقا به همراه همسرش و ۱۰ تا از بچه هاش به شهادت رسیدن. این ماجرا بزرگ ترین نسل کشی در جریان جنگ ۳۳ روزه بود . چند تا عکس خوب در باره ی این قضیه براتون گذاشتم که حا... ببخشید ، بهتره بگم " استفاده کنید" .خدا دروح این سید اولاد پیغمبر و خانوادش رو شاد کنه و شهادت رو روزی تموم آدمای باحال و صفا قرار بده.
عکسی از شهید " حجت الاسلام والمسلمین سیدعادل محمد عکاش"
مادر شهید" عادل عکاش" که می تونید پشت سرش عکس پسرش ، عروسش و نوه های شهیدش رو ببینید. اندازه ی بزرگ تر این عکس رو هم براتون گذاشتم همین پایین
اسامی شهدای خانواده از طرف چپ همین عکس از این قراره:
محمدباقر(پسر ارشد خانواده)،علی رضا(پسر دوم خانواده)،محمد حسین (پسر سوم خانواده)، ساره ( به نظرم دخترپنجم خانواده)، صفا(نوزاد آخر خانواده)، بتول (نمی دونم دختر چندم خانوادهست)، نور(به نظرم دختر ششم خانواده)،غدیر(دختر چهارم خانواده)، زینب الحورا(دختر سوم خانواده)، فاطمه الزهرا(دختر دوم خانواده) ، اسم پدر خانواده رو هم که میدونید ، اسم مادرشون هم "رباب فقیه" است.
تذکر این که دختر اول این خانواده چون ازدواج کرده و سر خونه و زندگی خودش بوده ، زنده مونده و الان تنها بازمانده ی خانواده ی شهید عکاش محسوب می شه.
تو تحقیقاتم متوجه شدم که شهید عکاش تو دانشگاه آزاد اسلامی خودمون ( واحد تهران مرکزی) درس خونده و لیسانس الاهیات گرفته.معدلش هم ۱۶ و خورده ای بوده.تاریخ تموم شدن درسش هم سال ۸۳ ست. عکس مدرکش رو هم براتون گذاشتم تا نگید خالی بستم. دانشگاه آزاد که تو این جنگ ۳۳ روزه هیچ نقش و سهمی نداشت حالا می تونه ادعا کنه که توی فارغ التحصیل های خودش شهدای جنگ ۳۳ روزه هم هستن.
اینم نمای درشت تر مدرک لیسانس شهید "عادل عکاش"
توی خرابه های خونه ی" سید عادل" یه کیف با آرم دانشگاه آزاد پیدا شده .اینم یه سهم دیگه ی دانشگاه آزاد تو جنگ ۳۳روزه
نماز میت بر پیکر خانواده ی شهید "عکاش"
مادر شهید "عادل عکاش" سر مزار پسر و عروسش تو روستای "دویر" تو جنوب لبنان
یه عکس بزرگتر از مزار شهید"عادل عکاش" و همسرش ، بانو "رباب یاسین فقیه"
اگه دقت کنید اسم خانمش هم روی سنگ قبر نوشته شده
روح همشون شاد. مطمئن باشید که مهمان سفره ی امام خمینی هستن
خدا قسمت ما هم بکنه
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
شیر مردان بنی صهیون!!!!
این دفعه اصل یه سند رو براتون زدم تا آدمای مریض نگن فقط از منابع مدافع "حزب الله" مطلب می زنین . چیزی که می بینید ماله روزنامه ی اسراییلی "معاریو"ه که تاریخش هم ماله چند ماه قبله. از روی نسخه ی انگیلیسی برا تون ترجمه ش کردم.مطلب درباره ی روحیه ی سربازای اسراییلی بعد از جنگ ۳۳ روزه ست. ترجمه ی تیتر مطلب اینه :"ده ها افسر در جبهه ی شمالی در یاس و ناامیدی بسر می برند" . لابد می دونید که منظور اسراییلی ها از " جبهه ی شمالی ، همون جبهه ی لبنانه". این مطلب شامل مصاحبه با چندین افسر اسراییلی از اعضای " لشگر ۹۱ الجلیل" و "گردان ۵۱ تیپ گولانی" می شه کهتو جبهه ی شمالی مستقر هستن. که البته بنده به دلیل تنبلی و مشکل زبان خارجی ، بی خیال ترجمه ی همه ی اون شدم. فقط چند نمونه رو براتون گذاشتم که حالشو ببرین.
افسری به اسم" شیما مینسون" تو مصاحبه ای که با این روزنامه کرده گفته که : " از جنگ سال گذشته تو لبنان تا حالا نیرو های ما در یاس و نا امیدی بسر مبرند"
تو میان تیتر مطلب هم که با زمینه ی آبی مشخص شده ، نوشته که :"آیا ارتش خسته شده است؟
بهتون اینم بگم که فرمانده ی این "لشگر ۹۱ الجلیل" چند ماه بهد از تموم شدن جنگ ۳۳ روزه ، اون قدر تحت فشار قرار گرفت که استعفا داد.
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
کوچک سال ترین شهید جنگ ۳۳ روزه
این شهید فقط ۱۵ سالشه و اسمش هم" رأفت دياب" بچه ی روستایی به اسم "شمسطار" ه که تو ۱۵ مرداد ۱۳۸۵ به مراد دلش رسیده. خوش به حال و حولش. فقط ۱۵ سال زندگی کرد و تو اول بلوغ که تازه فرشته های روی دوشش می خواستن شروع به کار کنن، کرکره رو پایین کشیده و صاف رفته پای سفره ی رسول الله(صلوات الله علیه).
اونوقت ما باید کلی سال زندگی کنیم و با یه تریلی کثافت گناه بریم اون طرف خط و تازه کلی هم تو صف وایسیم تا نوبت دود دادن سیبیل هامون بشه. باز اون موقع هم معلوم نیست که اربابامون به دادمون برسن.اونقدر که بارمون سنگینه ، ممکنه خجالت بکشن بیان سراغمون و بگن این بدبخت از ماست.
خوش به حالت آق" رافت"!
ناز نفس سرخت داداش کوچولوی من...
البته اگه ما رو به داداشی قبول داشته باشی ارباب!
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)
سگ ها در خانه
نخست وزیر اسراییل و سخنگوی ارتش صهیونیستی در طول جنگ ۳۳ روزه ، چند بار ادعای حیرت انگیزی رو مطرح کردن که جز خنده جوابی نمی شه بهش داد.آقایون فرمودن : "ارتش اسراییل اخلاق مند ترین ارتش دنیاست. " عکس های زیر اسناد همین اخلاق مندی بی نظیره . این عکس ها از یک مجموعه ی مفصل ، با توجه به معیار های اخلاقی انتخاب شده .سرباز های بی پدر و مادر اسراییلی وقتی وارد روستا های جنوب لبنان می شدن، تو خونه های مردم آواره شده بساط عشق و حال بپا می کردن و مثل ملک پدری شون با اونا معامله می کردن .سربازایی که تو این عکس ها می بینین ماله "واحد اگز"( نیروهای اختصاصی جنگ تو جنوب لبنان که تو سال ۱۹۹۵ تشکیل داده شد) هستن که تو خونه و کاشونه ی اهالی "مارون الراس"
بساط عیاشی پهن کردن. البته بچه های حزب الله بعدا حسابی از خجالت نینجا های اسراییلی درآمدن.
وسط خونه ی مردم چه صفایی داره!!
خوابیدن توی اتاق خواب مردم و عروسک بچه های مردم رو بغل کردن چه حالی می ده !!
شرط می بندم این عوضی ها امام رو نمی شناختن و الا کنار عکس ایشون این جوری راحت دراز نمی کشیدن و نیش کثیفشون رو باز نمی کردن
این جا اتاق خواب بچه های شیعه ی یک خانواده ی شیعه ی لبنانی ست.
کاش دستم به شما می رسید و پاهای نجستان را قلم می کردم.
عکس یادگاری در اتاق پذیرایی مردم
عکس یادگاری با عکس سید حسن وصاحب خانه. لابد بعدا کلی هم قمپز در کرده اند که خونه ی معاون سید حسن رو فتح کردن!! یه اسلحه ی شکاری و یه دونه کلاشینکف هم تو خونه پیدا کردن و لابد دلشون خوشه که دپوی مهمات حزب الله دستشون افتاده!!
پفیوزا ، همشون هم از یه قاب عکس و یه کلاشینکف فیض بردن
حتی سراغ کمد لباسای مردم هم رفتن. موش بخوردشون با این همه تقیدات اخلاقی
بقیه ی عکس ها هم از فرط اخلاق مندی قابل انتشار نبود...ببخشید!
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید( برو پایین)شهيد "زين الدين"در لبنان
كيك ها ي خون آلود
فقط تو ده روزاول جنگ نيروي هوايي اسراييل نزديك به ۱۰ هزار حمله ي هوايي به مناطق مختلف لبنان انجام داد.اين ميزان حمله ي هوايي تو جنگ جهاني دوم هم كم سابقه بوده.
قسمت عمده ي اين حمله ها به منطقه ي حومه ي جنوبي بيروت، معروف به "ضاحيه" انجام مي شد.كلمه ي "ضاحيه" معني اش همان "حومه" است. اين منطقه در اصل خارج از بيروت قرار دارد اما در عرف عمومي ، قسمتي از شهر بيروت حساب مي شود. شهر بيروت در سال هاي خيلي دور ، شهري " سني نشين" محسوب مي شد كه مناطق مسيحي نشين هم داشت . آن روز ها شيعيان لبنان بيشتر درروستا هاي جنوب اين كشور و يا شهر "صور" ساكن بودند.شيعه ها در آن زمان مردمان بدبخت و تحت ستمي بودند كه در فلاكت و نكبت زندگي مي كردند ، دبه همين دليل تعداد زيادي از اين شيعه ها براي امرار معاش به پايتخت لبنان مهاجرت كردند و چون به دليل تنگدستي امكان زندگي در داخل اين شهر را نداشتند ، در حومه ي جنوبي بيروت به صورت " حاشيه نشين" مستقر شدند. با بهتر شدن وضعيت شيعيان و متمركز شدن رهبري سياسي و طايفه اي در ميان آن ها ، منطقه ي" ضاحيه " هم توسعه پيدا كرد وبه كانون تجمع شيعيان بيروت تبديل شد. امروز"ضاحيه" به قدري بزرگ شده كه به بيروت وصل شده است ، اما همان طور كه گفتم هنوز حاشيه ي بيروت محسوب مي شود. طبيعي ست كه "ضاحيه" امن ترين و بهترين محل براي فعاليت هاي سياسي شيعيان است و حزب الله هم اصلي ترين مراكز سياسي و فرهنگي خود را در "ضاحيه " مستقر كرده است .تمامي كادر هاي حزب الله هم كه در پايتخت لبنان مشغول خدمت هستند در " ضاحيه" منزل دارند.به اين ترتيب اين منطقه براي نيروي هوايي اسراييل بهترين هدف محسوب مي شود .
نيروي هوايي اسراييل براي گرفتن تلفات هر چه بيشتر از كادر هاي حزب الله ، بخش بزرگي از "ضاحيه" را با بمب هاي مخصوصي كه آمريكايي ها در اختيارش گذاشته بودن با خاك يكسان كرد.اين بمب ها صداي انفجار زيادي نداشتن و مي تونستن به طبقات زيرين ساختمون نفوذ كنن و نزديك به پي ساختمون منفجر بشن. به اين ترتيب آپارتمون هاي بلند و متراكم "ضاحيه" مثل كيك چند طبقه روي طبقه ي اولشون خراب مي شدن و از ساختموني بلند فقط تلي از خاك باقي مي موند.آدم هاي داخل ساختمون هم مثل خامه ي توي كيك له مي شدن و به سختي جنازه هاشون بيرون مي اومد.
( البته بهتر است بگیم هدف اسراييل از بمباران حيرت انگيز "ضاحيه" گرفتن تلفات از خانواده هاي اعضاي حزب الله بود چون آقايان صهيونيست خوب مي دانستندكه در زمان جنگ اعضاي حزب الله را در خانه هايشان نمي شود پيدا كرد.بمباران اين منطقه در چنين زماني تنها باعث كشتار زنان وكودكاني مي شد كه مرد هايشان در ميدان جنگ بودند) . عكس هايي كه در زير مي بينيد تنها بخش كوچكي از ويراني هاي "ضاحيه " است:
عكس بالا به خوبي ميزان تخريب آپارتمان هاي بلند "ضاحيه" رو نشون مي ده. تمام منطقه ي
بين آپارتمان ها كه خالي شده ، پر بوده از ساختمون هاي ۱۱-۱۲ طبقه
ببينيد بمب اسراييلي (ساخت آمريكا) يه خونه ي ۵ طبقه رو چطور به پهلو خوابونده!
اينم يه عكس ديگه از وسط"ضاحيه" كه جاي خالي ۳ واحد آپارتمان ۱۱-۱۲ طبقه توي اون
به خوبي معلومه.اين عكس ها ماله چند ساعت بعد از بمبارونه و هيچ آوار برداري اي در كار
نبوده ، فقط ساختمونا مثل كيك رو هم هوار شده و با زمين يكي شدن. اين شكل تخريب ماله
نسل جديد بمب هايي بود كه آمريكا در جنگ ۳۳ روزه به اسراييل داد.
عكس بالا بقاياي يك ساختمون ۱۰ طبقه رو نشون مي ده. ساختمون تقريبا پودر شده
عكس بالا فرودگاه بين المللي بيروت رو نشون مي ده كه بارها مورد حمله ي هوايي اسراييل قرار گرفت تا مبادا از ايران يا سوريه به حزب الله كمك برسه . البته اين حرفيه كه ۳ تفنگدار نايغه ی قصمون مي زدن و گرنه اونا هم خوب مي دونستن كه ايران خل نيست كه تو ميونه ي جنگ با هواپيما به حزب الله اسلحه برسونه. زدن فرودگاه بيروت فقط به منظور بستن اين فرودگاه انجام شد تا مردم لبنان بيشتر تو تنگنا قرار بگيرن و حزب الله رو به عنوان تقصير كار تحت فشار قرار بدن. فرودگاه بسته شد اما مردم اونقدر احمق نبودن كه حزب الله رو مقصر بدونن. اسراييل نه تنها حزب الله رو دست كم گرفته بود بلكه شعور مردم لبنان رو هم جدي نگرفته بود و فكر مي كرد اون ها همون آدماي ۲۰-۳۰ سل قبلن و همين خيلي براش خيطي بار آورد.
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید(برو پایین)
شمال از شمال شرقی
روایتی منحصر به فرد از آن چه در جبهه ی صهیونیست ها در اولین روز جنگ گذشت
داستانی که ناتما م ماند...
این عکس تانکی اسراییلی رو در حال عبور از مرز لبنان نشون می ده.قسمت تابلوی مرزی رو براتون بزرگتر کردم و گذاشتم پایین
روی این تابلو نوشته: ایست ! مرز در برابر شماست
كلاه و كيف را از روي صندلي اتومبيل برداشت و پياده شد، و همچنان كه يونيفرم خود را مرتب ميكرد با عجله به سمت در ورودي ساختمان «عمليات» حركت نمود، و بي اعتنا به احترام نظامي نگهبانان، وارد راهرو شد. فاصلهي بيش از چهل كليومتري منطقهي «زكريا» تا ستاد فرماندهي ارتش در «تلآويو» را با شتاب زيادي طينموده بود.
قدم به درون «اتاق وضعيت» مركز فرماندهي و كنترل نهاد. نشست اضطراري فرماندهان ارتش شروع شده بود، و فرماندهي نيروي زميني، بر روي نقشهاي ديجيتالي از جنوب لبنان، در صفحهي بزرگ نمايشگر اتاق وضعيت، در حال توضيح واقعه بود.
وزير جنگ كه عميقاً سرگرم شيندن حرفهاي ژنرال نيروي زميني بود، متوجه ورود او گرديد و با تكان دادن سر خود، پاسخ سلام نظامي او را داد. او نيز با چشم، در مقابل صندليهاي خالي، در اطراف ميز بيضي اتاق وضعيت، عنوان و نشان خود را جستجو كرد و آن را با فاصلهي سه صندلي از جايگاه وزير جنگ پيدا كرد: ژنرال «بنيامين شالوم، فرماندهي موشكي».
آرام به سمت جايگاه خود رفت، بر روي صندلي لميد و به نقاطي كه فرماندهي نيروي زميني در نقشه نشان ميداد خيره شد.
ژنرال نيروي زميني، سعي داشت وخامت اوضاع را تشريح كند:
- برآورد ما، از واكنش چريكهاي حزباللّه از نظر زماني و همچنين توان مواجهه، متفاوت بود: «اونها ابتدا با راكتهاي «كاتيوشا» به يك پايگاه ما در جبههي شمالي حمله كردند. سپس در ساعت 9:05 امروز، در درگيري با نيروهاي پيادهي ما، دو سرباز را اسير نموده و با خود بردند.
پس از اين اتفاق، ما واكنش سختي نشان داديم، و ضمن گلولهباران جنوب لبنان توسط يكانهاي توپخانه، واحدهاي زرهي ما از مرز عبور كردند تا قبل از آنكه سربازان اسير شده، از منطقهي جنوب لبنان به مناطق نامعلوم منتقل شوند، آنها را آزاد كنند. در پيشروي تانكهاي ما، متأسفانه يك دستگاه تانك «مركاوا» توسط چريكهاي حزباللّه، منهدم شد، كه ...
پرتز - وزير جنگ - : چطور؟ ... چطور منهدم شد!؟
- آقاي وزير، ما هنوز نميدانيم چگونه تانك مركاوا منهدم شده است ...
پرتز كلافه شد: ... يعني چه؟ چطور نمي دانيد!؟
- دسترسي به محل انهدام آن تاكنون امكانپذير نشده، اما احتمالهاي مختلف مطرح هستند، شايد چريكهاي حزباللّه از موشكهاي ضد زره «تاو» آمريكايي، «ماليوتكا» يا «اس پي گوت» روسي، «كبراي» آلماني يا حتي «ميلان» ايتاليايي استفاده كردهاند، نميدانيم، شايد بر روي مين رفته باشد ...
- ادامه بدهيد.
- در هر حالت، آنچه مهم است، چگونگي نزديكشدن اين چريكها به تانك «مركاوا» كه از سيستمهاي ردياب حرارتي بدن موجودات زنده برخوردار است، و يا چگونگي انهدام اين تانك از راه دور مطرح است. نگراني من اين است كه شايد جمهوري اسلامي ايران سيستمهاي پيچيدهي ناشناختهاي در اختيار حزباللّه لبنان قرار داده باشد كه در اين صورت موازنهي تكنيكي و تاكتيكي صحنه ميان ارتش ما و نيروي حزباللّه را به هم بزند.
ژنرال بنيامين شالوم، كه تا اين لحظه، تصاوير تانك پيشرفتهي مركاوا را بر صفحه نمايشگر بزرگ اتاق وضعيت به دقت مشاهده ميكرد و از هيبت آن در غرور غوطهور بود، با شنيدن اين حرف ژنرال، سرش را از تأسف به زير انداخت، و در ذهن خود، فرماندهي نيروي زميني را تمسخر كرد: مردك بيعرضه، از عهدهي برخورد با چند نفر چريك برنميآيد، بيجهت پاي قدرتهاي ديگر را به ميان ميآورد.
پرتز پرسيد: ... مثلاً چه جور سيستمي؟
- آقاي وزير، هنوز نميدانيم، اما بالاخره بايد چيزي باشد.
عامير پرتز كه قانع نشده بود، موضوع ديگر را پرسيد: تلفات نيروهاي پياده در اين درگيري باور كردني نيست، آيا اجساد كشتهها را توانستيد منتقل كنيد؟
- پس از انهدام تانك مركاوا، درگيري ادامه پيدا كرد كه در آخر، هفت سرباز ما كشته و يازده نفر نيز مجروح شدند. ما توانستهايم سه جسد از كشتهها و همچنين همه مجروحان را به عقب بياوريم. چهار جسد نيز در منطقهي درگيري باقي مانده است، كه اميدواريم بتوانيم با پيشروي نيروها، آنها را منتقل كنيم.
پرتز، كه پز هر نوع حرفهاي از او متصّور است، به غير از وزارت بر نيروهاي مسلح، بدون حوصله، حرفهاي فرماندهي نيروي زميني را خاتمه داد و تدابير دولت را ابلاغ كرد:
- در ده روز گذشته، به بهانهي به اسارت درآمدن سرجوخه گلعاد شليط، به دست فلسطينيها در نوار غزه، استراتژي عملياتي ما، حمله به زير ساختهاي عمومي فلسطين بودهاست. اگر بتوانيم با تخريب تأسيسات زيربنايي آنان، مانند پلها، جادهها، نيروگاههاي برق، بيمارستانها، و ... مردم فلسطين را كلافه كنيم، ناكارآمدي دولت حماس را به نمايش گذاردهايم. دولت فلسطين هيچ منبع درآمدي ندارد: كشورهاي غربي كه هيچ كمكي به آن نكردهاند، دولتهاي عربي و كشورهاي مسلمان هم تنها شعار كمك مالي به فلسطينيان را مطرح كردهاند. در نتيجه دولت اسماعيل هنيه مجبور ميشود همين مقدار منابع مالي محدود خود را صرف بازسازي زيرساختهاي منهدمشده نمايد. برآورد اين است كه اگر درآمد دولت فلسطين و كمكهاي مالي احتمالي از ساير كشورها به آن، فرضاً 100 دلار باشد، بايد 10 برابر آن، يعني 1000 دلار به زيرساختهايشان خسارت وارد كنيم، تا دولت حماس فلج شود.
همين استراتژي عملياتي، براي حزباللّه لبنان نيز تجويز شدهاست؛ نظر نخستوزير «المرت» اين است، هزينهي حزباللّه را در مقاومت بايد بالا ببريم. اگر تأسيسات زيربنايي لبنان را ويران كنيم، مردم لبنان خسته ميشوند، و از حزباللّه فاصله ميگيرند. در آن صورت زمينه براي خلع سلاح و نابودي جريان مقاومت اسلامي لبنان فراهم ميشود.
تأكيد ميكنم، ما به خواستهي حزباللّه در آزادي اسراي لبناني و فلسطيني در ازاي آزادي دو سربازي، كه امروز اسير شدهاند، عمل نميكنيم. لذا ضمن اعلام آمادهباش بدون مدت براي همهي نيروهاي مسلح اسرائيل، دستور عملياتي هر يك از نيروها، به قرار زير است:
1- فرماندهي نيروي زميني - 6000 نيروي ذخيره فراخوان ميشوند و در اختيار نيروي زميني قرار ميگيرند. شما، با واحدهاي توپخانه، گلولهباران مستمر نوار غزه در فلسطين، و جنوب لبنان را اجرا نماييد.
2- فرماندهي نيروي هوايي - بمباران زيرساختهاي سراسر لبنان به عهدهي شماست: از توان تمام پرندههاي كفير - اف4 - اف15 - اف16 و ... ، بهره بگيريد. بمبارانها بدون وقفه، با آهنگ زماني مشخص، حداقل در هر 24 ساعت يكصد سورتي پرواز.
3- فرماندهي نيروي دريايي - كنترل سواحل لبنان و سوريه، و آبهاي بينالمللي حد فاصل ميان تركيه، قبرس، سوريه و لبنان، به عهدهي شماست. عمليات كنتراباند را صورت دهيد و از ورود و خروج هر شناور به سواحل لبنان جلوگيري كنيد، مگر كشتيهاي كشورهاي دوست ما.
دستورات عملياتي بيانشده، از اين لحظه، يعني ساعت 11:34 چهارشنبه 12 جولاي 2006 لازمالاجراست. موفق باشيد.
همه برخاستند و مصمم براي انجام وظيفه، يكي پس از ديگري اتاق وضعيت «مركز فرماندهي و كنترل» عمليات ارتش را ترك كردند. آخرين نفر، ژنرال شالوم، آرام برخاست، كلاه و كيفاش را برداشت، از اتاق خارج شد. يكان او غير از آمادهباش، هيچ مأموريت ابلاغي ديگري نداشت. به راننده گفت: به ستاد فرماندهي موشكي بر ميگرديم.
از تلآويو خارج شدند و به سوي شرق روانه گرديدند...
توضیح ضروری:
این داستان درست یک سال پیش توسط استاد حسن عباسی به رشته ی تحریر در آمد. قرار بود هر روز یک قسمت از این داستان بر اساس آخرین اخبار جنگ نوشته شود و در آخر کار یک داستان واقع گرایانه از جنگ ۳۳ روزه(روزشما داستانی) باقی بماند ، اما در همان ایام یکی از حضرات مفت خور که دستش به یه جاهایی هم بند بود افاضاتی مبنی بر "ضد ولایت فقیه بودن " استاد عباسی " مطرح فرمودن که باعث شد محل تدریس ایشان به رویشان بسته شود و مشکلاتی برای دوره ی جدید کلاس های استاد فراهم شود . این ماجرا به قدری "استاد عباسی" را رنجاند که نگارش "روزشمار داستانی-تحلیلی" درباره ی جنگ ۳۳ روزه را رها کرد ، کاری که اگر به سرانجام خود می رسید قطعا امروز منبعی غنی ، علمی و در عین حال جذاب و خواندنی در اختیار علاقمندان این موضوع قرار داشت و این نیازی است که با گذشت یک سال از این حادثه ی سترگ ، هنوز شدیدا احساس می شود.
من نمی دونم بعضی از جماعت سفها و حمقا برای تصفیه حساب های کثیف خودشان چرا از " ولایت فقیه" مایه می گذارن ، در حالی که هیچ نسبتی با اون مقام منیع ندارن. خدا شر این حشرات الارض رو از سر "اسلام ، مسلمین و ولایت فقیه" کم کنه.
نظر خود را در باره ی این مطلب در انتهای این کامنت درج کنید(برو پایین)
درخش ذوالفقار
حزب الله همیشه اعلام کرده که برای جنگ با صهیونیست ها ، از روش چریکی و پارتیزانی استفاده می کنه اما اگه اسراییلی ها شهر ها و روستاها رو با توپخونه یا هواپیما یا موشک به گلوله ببنده ، حزب الله هم برای مقابله به مثل حتما از یگان موشکی خودش استفاده می کنه تا روی اونا رو کم کنه. خود سید حسن رسما اعلام کرده که حملات موشکی حزب الله صرفا برای مقابله به مثل با نیروی هوایی اسراییله و اگه کماندوهای اسراییلی که خیلی ادعای نینجایی دارن عرضه ی جنگیدن مردونه روی زمین رو داشته باشن ، بچه های مقاومت اسلامی در خد متشون هستن تا معلوم بشه کی مرد میدونه. اما ارتش اسراییل طبق معمول کار خودش رو با حملات سنگین هوایی به شهر ها و روستا های شیعه نشین شروع کرد.حزب الله هم متقابلا قبضه های کاتیوشا ی خودش رو فعال کرد.
تصویری از یگان موشکی حزب الله که توسط کانال ۱۰ تلویزیون اسراییل نمایش داده شده
این قبضه های کاتیوشا چند سال پیش از این هم قدرت خودشون رو به صهیونیست ها نشون داده بودن اما همیشه رسم این بود که اسراییل شهر های مهم و سوق الجیشی لبنان رو میزد و حزب الله فقط می تونست شهر های صهیونیست نشین شمال فلسطین اشغالی ( معروف به "منطقه ی الجلیل") رو بزنه. البته باید بونید که این خودش کار کمی نبود چون شمال فلسطین اشغالی سر سبز ترین و با حال ترین جای فلسطینه و درآمد زیادی واسه ی دولت صهیونیستی داره ، برای همین امنیت اونجا واسه صهیونیست ها خیلی مهمه .
یه بار تو اواسط دهه ی ۱۹۹۰ میلادی که اسراییل بنای لجبازی با حزب الله رو گذاشت ، اونا هم ۴۰۰-۵۰۰ تا موشک حواله ی شهر های صهیونیست نشین شمال فلسطین اشغالی معروف به "منطقه ی الجلیل" کردن و کار به جایی رسید که بیشتر از ۲۰۰ هزار تا از صهیونیست ها بار و بندیلشون رو جمع کردن و فرار کردن به مرکز و جنوب فلسطین اشغالی. اسراییل هم که دید اگه ادامه بده تعداد آواره های صهیونیست هر روز بیشتر می شه و این همه آواره کلی هزینه ی اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی واسش می تراشه، بی خیال شد و متعهد شد که بمبارون شهر های لبنان رو قطع کنه تا حزب الله هم دست از سر " الجلیل" برداره. تو جنگ جدید (۳۳ روزه) هم صهیونیست ها فکر می کردن که همون آش و همون کاسه است و حزب الله حداکثر می تونه تا عمق ۱۰-۱۲ کیلومتری شمال فلسطین (الجلیل) رو بزنه که این مشکل هم با پیشروی نیروی زمینی اسراییل به عمق خاک لبنان حل می شه . ۲-۳ روزی طول کشید تا حضرات اسراییلی متوجه بشن این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست.
این عکس باقی مونده ی یکی از گلوله های" کاتیوشا" که به شمال فلسطین اشغالی شده
از همون روز اول جنگ که موشک بارون "الجلیل" شروع شد معلوم بود اونا رو با "گرا گیری " حساب شده شلیک می کنن چون خیلی هاشون درست خوردن وسط پایگاهای مهم ارتش اسراییل تو "الجلیل" مثل فرودگاه" روشبینا" و پاد گان " نیرون" که خیلی جاهای خفنی هستن و تا اون روز کسی نتونسته بود خال بهشون بندازه. این نشون می داد که بر و بچ حزب الله کار شناسایی د قیقی روی اهدافشون انجام دادن و دستشون تو هد ف گیری بد جوری راه افتاده. روز دوم جنگ برد موشک های حزب الله به شهر بزرگ "صفد" رسید اسراییلی ها فقط کمی تعجب کردن اما وقتی شهر" طبریه " هم ترکید ، چلمن های صهیونیست فهمید ن که این مسجد جای بعضی کارا نیست!
تصویری از موشک " رعد ۱" که شبکه ی المنار (ارگان حزب الله) به نمایش گذاشت
"سید حسن" هم رسما اعلام کرد که در صورت لجبازی اسراییلی ها ، حزب الله هم کم نخواهد آورد و این دفعه اجازه نخواهد که اسراییل ابتکار عمل رو تو دست داشته باشه. ارباب همه ی جیگر دارای دنیا انگشتش رو خطاب به صهیونیست ها ( احتمالا به سمت ۳ تفنگدار) گرفت و گفت : " شما جنگ نامحدود می خواستید ، بفرمایید! این هم جنگ نامحدود". سید حسن توی همین سخنرانی وعده داد که برد موشک ها همین طور اضافه خواهد شد و خیلی زود شهر بندری" حیفا" را زیر و رو خواهد کرد.
شهر "حیفا" ، دومین شهر بزرگ صهيونيست ها ست که به "پایتخت صنعتی اسراییل" معروفه و بهش "پایتخت شمال اسراییل" هم می گن. این شهر ۴۵ تا ۵۰ کیلومتر از مرز لبنان فاصله داره و اسراییل عمرا فکرش را هم نمی کرد که موشک های حزب الله به این شهر برسن.سه تفنگدار نابغه ی قصه ی ما پشت سر هم شکر اضافه میل می کردن که "حزب الله داره بلوف می زنه تا ما عقب بکشیم. زدن حیفا موشک دوربرد می خواد . تازه سید حسن می دونه که صبر ما حدی داره و اگه به حیفا آسیبی برسه، واکنش ما غیر قابل تحمل خواهد بود"( زرشک)
ساعت ۹ و چند دقیقه ی بامداد روز ۲۴ تیر ۱۳۸۵، وقتی موشک حزب الله درست خورد وسط متروی شهر" حیفا" و ۹ تا اشغالگر رو به درک فرستاد ، سه تفنگدار هاج و واج موندن که حالا باید چی کار کنن که تا حالا نکرده باشن. مشکل اسراییلی ها این بود که از همون اول دست بالا رو می گرفتن و اساسا جایی برای شدیدتر عمل کردن باقی نمی گذاشتن.
ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه ی بامداد شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵
متروی "حیفا" دقایقی بعد از اصابت اولین موشک "حزب الله"
"عامیر پرتز" وزیر جنگ رژیم صهیونیستی (یکی از سه تفنگدار نابغه) ساعاتی بعد از اصابت اولین موشک حزب الله به متروی شهر "حیفا" و مرگ ۹ اشغالگر اسراییلی در حال نشان دادن سوراخ ایجاد شده در سقف ایستگاه مترو
"سید حسن نصرالله" یک بار دیگه به صهیونیست ها نشون داده بود که اگه حدفی بزنه و قولی بده ، حتما بهش عمل می کنه و اهل بلوف سیاسی و لاف تبلیغاتی نیست.
حزب الله اعلام کرد که با موشک " رعد ۱" که خود بچه های حزب الله درستش کردن "حیفا" رو زده و در صورت ادامه ی بمباران شهر های لبنان باز هم این کار رو خواهد کرد. معلوم بود که اسراییل تو ایم مرحله اگه بخواد هم نمی تونه بمبارون لبنان رو متوقف کنه و رسما آبروی خودش رو تو همه ی دنیا ببره. اینطوری بود که بمب افکنای اسراییلی حملات خودشون رو بیشتر کردن و حزب الله هم پای حرفش وایساد و هر روز تا عمق ۴۰-۵۰ کیلومتری شمال فلسطین اشغالی رو موشک بارون می کرد. سه تفنگدار نابغه در حالی که روزانه حدود ۲۰۰ موشک میان برد و دوربرد شهر ها و شهرک های اسراییلی رو می کوبید چاره ای نداشتن جز این که دهن گشادشون رو باز کنن و رجز بخونن که " نگران نباشید ! ما به زودی حزب الله رو نابود می کنیم" قدیمی تر ها هر چی به ۳ تفنگدار نصیحت می کردن که " آقایون! یه حرفی بزنید که شدنی باشه ، این کار غیر ممکنه. گنده هاش نتونستن ، شما که خیلی کوچیکتر از این حرفا هستید" اما قضیه حیثیتی شده بود و این سه نابغه اگه تو این مرحله کم می آوردن براشون حکم خودکشی رو داشت.پ ، از طرف دیگه آمریکا هم هی هندونه زیر بغل ۳ تفنگدار می گذاشت که " کم نیارید، ما پشتتون هستیم. انبارای موشک های حزب الله امروز یا فردا خالی می شه و اون وقت دور شماست..."
پایان ویژه نامه جنگ ۳۳ روزه
همین